از جوانان اهل بیت پیغمبر(ص)، اول کسى که موفق شد از ابا عبد الله(ع) کسب اجازه کند، حضرت على اکبر(ع) بود.
على اکبر(ع) فرزند بزرگ سید الشهدا بود. او در کربلا حدود 25 سال داشت. سن او را 18 سال و 20 سال هم گفته اند. او اولین شهیدعاشورا از بنى هاشم بود.
حضرت علی اکبرعلیه السلام
در تاریخ آمده است: تا اصحاب زنده بودند، تا یک نفرشان هم زنده بود، خود آنها اجازه ندادند یک نفر از اهل بیت پیغمبر(ص)، از خاندان امام حسین(ع)، از فرزندان، برادرزادگان، برادران، عموزادگان به میدان برود. مىگفتند آقا اجازه بدهید ما وظیفه مان را انجام بدهیم، وقتى ما کشته شدیم خودتان مىدانید. اهل بیت پیغمبر(ص) منتظر بودند که نوبت آنها برسد. آخرین فرد از اصحاب ابا عبدالله(ع) که شهید شد، یک مرتبه ولوله اى در میان جوانان خاندان پیغمبر(ص) افتاد. همه از جا حرکت کردند. نوشته اند:« فَجَعَلَ یودع بَعضَهُم بَعضاً» شروع کردند با یکدیگر وداع کردن و خداحافظى کردن ، دست به گردن یکدیگر انداختن، صورت یکدیگر را بوسیدن.
از جوانان اهل بیت پیغمبر(ص)، اول کسى که موفق شد از ابا عبد الله(ع) کسب اجازه کند، حضرت على اکبر(ع) بود.
على اکبر(ع) فرزند بزرگ سید الشهدا بود. او در کربلا حدود 25 سال داشت. سن او را 18 سال و 20 سال هم گفته اند. او اولین شهیدعاشورا از بنى هاشم بود.
على اکبر(ع) شباهت بسیارى به پیامبر(ص) داشت، هم در خلقت، هم در اخلاق و هم در گفتار.به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین(ع)چهره به آسمان گرفت و گفت:« اللهم اَشهدُ عَلی هوُلاء القوم فَقَدْ بَرَزَ اِلیهِم غُلام اَشبه الناس برَسولِکَ محمد خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطقاً وَ کُنّا اذا اِشتَقنا الی رؤُیة نَبیکَ نَظَرنا اِلَیه.»
شجاعت و دلاورى على اکبر(ع) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان، فداکاری ها و رجزهایش دلیل آن است. وقتى امام حسین(ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب، چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد. على اکبر(ع) وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سوارى مىگوید این کاروان به سوى مرگ مىرود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. گفت:« فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین» پس باکى از مرگ در راه حق نداریم!
روز عاشورا اولین فرد از اهل بیت(علیهم السلام) که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند او بود. گر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. وقتى به میدان مىرفت، امام حسین (ع) در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد.
على اکبر(ع) چندین بار به میدان رفت و رزم هاى شجاعانه اى با انبوه سپاه دشمن نمود.
مردى به نام حمید بن مسلم که به اصطلاح راوى حدیث است، مثل یک خبرنگار در صحراى کربلا بوده است. البته در جنگ شرکت نداشته ولى اغلب قضایا را او نقل کرده است. مىگوید: کنار مردى بودم. وقتى على اکبر حمله مىکرد، همه از جلوى او فرار مىکردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعى بود، گفت: قسم مىخورم اگر این جوان از نزدیک من عبور کند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چکار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند کشت. گفت: خیر . على اکبر(ع) که آمد از نزدیک او بگذرد، این مرد او را غافلگیر کرد و با نیزه محکمى آنچنان به على اکبر زد که دیگر توان از او گرفته شد به طورى که دست هایش را به گردن اسب انداخت، چون خودش نمىتوانست تعادل خود را حفظ کند. اسب، حضرت على اکبر را به میان لشکر دشمن برد. این جمله در تاریخ آمده است که:« فَاحتَمَلُهُ الفَرسَ الی عَسکَر الاعداء فَقَطُعوهُ بسیُوفِهِم اِربَاً اِربَاً». اسب علی اکبر به سمت لشکر دشمن رفت و هر کس با شمشیر به او ضربه ای وارد نمود تا این که قطعه قطعه گردید.
على اکبر(ع)، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین(ع) دفن شده است. مدفن او پایین پاى ابا عبد الله الحسین(ع)قرار دارد و به این خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد.